۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه


قم بعد از مراسم احيا در مقابل دفتر صانعي ، مردم تظاهرات كردند و شعار الله اكبر و مرگ بر ديكتاتور دادند .گزارش يك شاهد از تظاهرات تهران بعد از انتخابات در ايران در تظاهرات 23 خرداد وقتي جمعيت از ميدان آزادي برميگشت، مردم به پايگاه بسيج سر بهبودي حمله كرده وآن را آتش زدند و دو مامور از پشت بام آنجا روي مردم آتش باز كردند و تعدادي آنجا شهيد شدند .در تظاهرات 24 خرداد كه همه اش سكوت بود تعدادي روحاني نيز مزدوران رژيم در آمبولانسها بودند .بزرگترين تظاهرات ،تظاهراتي بود كه ازميدان توپخانه تا ميدان انقلاب بود ، در ميدان فردوسي يك مزدور رژيم با كاميون به سمت جمعيت آمد تا آنها را زير بگيرد و مردم شعار الله اكبر دادند و راننده را مجبور به توقف كرده و سپس گوشمالي دادند و من خودم راننده را ديدم كه زخمي از ماشينش آويزان بود در اين روز بود كه رژيم با هلي كوپتر روي مردم مواد ميريخت و درخيابان هم افرادي بطريهاي آب توزيع ميكردند ولي مردم چون شك داشتند آن را نميگرفتنددر تظاهراتي كه بعد از سي خرداد در تقاطع خيابان نصرت و توحيد همراه با دوستان شركت كرديم ،در آنجا مزدوران رژيم از يك فرعي به خيابان اصلي سرازير شدند و درگيري شروع شد ، آنقدر گاز اشك آور زدند كه مردم درخانه هايشان هم دچار خفگي ميشدند مزدوران همه ماسك داشتند در آن تقاطع ما و دوستانمان مجبورشديم پراكنده شويم و من به تنهايي در يك كوچه خودم را در پشت يك ماشين پنهان كردم 20 دقيقه آنجا بودم درآن حين ديدم كه دو بسيجي كه يكي باتوم داشت ويكي خشابي از گاز اشك آورداشت يك پسر 17-18 ساله را زير بادكتك گرفته اند و او را بازجويي ميكردند و ميگفتند تو محارب هستي آن پسر ميگفت من اصلا نميدانم كه محارب را چطوري مينويسند بسيجيها او را زده و تهديد ميكردند كه تو را بجايي ميبريم كه خانواده ات را نبيني و وقتي ديدم آن پسر به گريه افتاد ديگر نتوانستم خودم را كنترل كنم و رفتم جلو و با آن بسيجيها درگير شدم و يكي شان را حسابي زدم ديگري هم فرار كرد و وقتي داشتم به آن پسر بيگناه كمك ميكردم كه لباسهايش را تميز كند و سرم گرم شده بود ، ناگهان يك پيكان با سه مزدور لباس شخصي توقف كرده و ناگهان ريختند سرم ،آن پسر فرار كرد وآنها مرا با صورت به زمين انداختند و يكي از آنها با زانو چنان افتاد روي كمر و كليه هايم كه چشمهايم سياهي رفت آنها مرا ميزدند و فحشهاي ركيك ميدادند و ميگفتند مادر و خواهرت را مياوريم جلويت و … و با لگد به پهلوهايم ميزدند و چون من عمدا از زمين بلند نميشدم تا مرا با خود نبرند مجبورشدند كه مرا روي زمين بكشند ، درهمين حين آن پسر كه نجاتش دادم رفته وباخود 20-25 نفر را آورده بود كه با خودشان سنگ و ميله دردست داشتند و بيشترشان دختر بودند و سنگ داشتند و به اين مزدوران حمله كردند وآنها مرا ول كرده و پا به فرارگذاشتند . منكه ناي بلند شدن نداشتم به سختي خودم را به خانه رساندم ولي شب از شدت بدحالي كارم به اورژانس كشيد . شب ساعت دو به اورژانس بيمارستان ميلاد رفتيم آنجا تا بيدار شدن دكتر بخش ، طول كشيد و متوجه شديم كه مزدوران هر دو ساعت يك بار به بيمارستانها سركشي ميكنند و از آنها پذيرشيهاي جديد بيماران را ميپرسند و كنترل ميكنند ودر اين فاصله برادرم مرا بسرعت به يك بيمارستان ديگر منتقل كرد كه در آنجا آشنا داشتيم و درآنجا بعنوان بيمار سنگ كليه ثبت شدم ولي همانجا هم مزدوران دو ساعت يك بار ميامدند و پذيرشيهاي جديد بيمارستان را چك ميكردند . علاوه بر اين در مدتي كه من بستري بودم بسيجيهايي كه باچاقو زخمي شده و بستري شده بودند راهم بسيار در بيمارستان ديدم .»شعارنويسي در تهران در شهرك غرب علاوه بر مرگ بر ديكتاتور و مرگ بر خامنه اي و احمدي نژاد ، فحشهاي ركيك عليه خامنه اي و احمدي نژاد در اين محل زياد است .درتهران در زير پل هاي اتوبانها پر از شعار استبر روي ديوارهاي ستاد هاي پليس بخصوص خيابان معلم پر از شعار است .بازار تهرانيك هموطن كه خودش آهن فروش است ، ميگويد ، بازار بشدت كساد است ، پول نيست ، همه چك ميدهند ، چكهاي برگشتي و كلاهبرداري بيداد ميكند ، در بازار بگير وببند زياد است وبازاريها خيلي نگران هستند .چند خبر از يك هموطنيك هموطن كه هفته اخير از ايران خارج شده است ، ميگويد آنچه كه در ايران خيلي بارز است اينست كه چيزي بنام جنبش سبز باقي نمانده است و همه طرفدارانش را ياس فرا گرفته است .دانشجويان دانشكده پزشكي خيلي بيش از سال قبل به كميته انضباطي احضار شده اندبه معلمان گفته شده كه حتما قبل از شروع سال تحصيلي خود را معرفي كنند ولي دوستان معلم خود اين هموطن هيچيك اينكار را نكرده اند .
Eingestellt von آژانس خبري قيام ايران um 16:52

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر